«نان ما در این چوب و سیم است»
«وَچه هیچموقع پیِر نَئونه»
مهدی شکارچیان، پسر نظام شکارچیان، آخرین بازماندۀ دوتارنوازی گوداری، در سومین جشنواره لیلِم حضور پیدا کرد. در بکاستیج سالن آمفیتئاتر هلال احمر نشسته بود، که از او خواستم دقایقی را به گفتوگو بنشینیم. خلق و خوی گوداری در سخن گفتن بینقابش نخستین چیزی بود که نظرم را جلب کرد. در جوابِ کسانی که میخواستند از او عکس بگیرند میگفت «مه دِل گپ زَنده، مه دِه تا وَچه بَمِردنه، من عکس بَیتِن نِدارمه». از من پرسید که آیا میتواند مازندرانی به سوالاتم پاسخ دهد؟ استقبال کردم.
آنچه میخوانید برگردانِ فارسی گفتوگوی ماست:
- جناب آقای شکارچیان معاش شما از طریق موسیقی است؟
- کاری از من برنمیآید جز ساز زدن، تنها درآمدم از راه موسیقی و دوتارنوازی است.
- چه انتظاری از مسئولین و اهالی موسیقی دارید؟ و آیا تا به امروز اقدامی صورت گرفت؟
- نه، آنها هرگز نیامدند زندگی ما را از نزدیک ببینند. وضعیت زندگی ما خیلی بد است. شغل خاندان من، پدرِ پدرِ پدرم هم نوازندگی بود. من کار دیگری بلد نیستم. امرار معاش من از طریق موسیقی است که آن هم راه به جایی نمیبرد. من نه کار دیگری دارم، نه سواد. توانِ تربیت شاگرد را هم ندارم. گاهی از دوستان زاغمرزی میآیند و به من سر میزنند و میروند. همین! هر دو فرزندم، هم دخترم و هم پسرم فوت شدند، همسرم هم فوت شد و من الان تنها زندگی میکنم. فکرم مشغول است و حوصلۀ شاگرد داشتن را ندارم. باید معلم باشی که بتوانی شاگرد تربیت کنی. معلم بودن حوصله و روحیه میخواهد که من ندارم. پسرعموی من ارزمون شکارچیان هم در طبقده وضعیت بهتری ندارد، چهار بار سکته کرده اما کسی دستگیر او نیست و کاری برایش نمیکند. ما هر چه گفتیم نتیجهای نداشت پس بهتر است که حرف دلمان را جایی نگوییم. بسیاری از هنرمندان، نوازندگی به اصطلاح اضافهکار آنهاست، شغل دیگری دارند اما نان ما در این چوب و سیم است. من از مسئولین میخواهم که ما را ببینند.
- جناب شکارچیان چه شد که در جشنواره لیلِم شرکت کردید و این چندمین بار است؟
- امسال اولین سالی است که در این جشنواره شرکت میکنم. پیش از این به من نگفتند. همه حرفی را نمیشود گفت اما اگر سن را هم حساب کنید ما بزرگتریم، ساز که بحث دیگری است.
- در کل نظر شما در مورد جشنوارۀ لیلِم چیست؟
- به نظر من اتفاق خیلی خوبی است. امروز که آمدم دوستهای دیرینهام را دیدم و از دیدنشان بسیار شادمان شدم. مثلا آقای نصیر شیردل وقتی پدرم زنده بود زاغمرز رفت و آمد میکرد. او را از آن موقع ندیدم تا امروز... وقتی دیدمش اشک از چشمانم جاری شد. علاوه بر اینکه دیدار شد، باعث میشود جوانها بیایند و ساز بزنند و این خیلی خوب است.
- وضعیت موسیقی مازندران را چطور ارزیابی میکنید؟ با توجه به اینکه ما تعدادی از پیشکسوتان ارزندهمان را از دست دادیم و تنها چند تن از این عزیزان در جمع ما هستند، آیا جایگزین مناسبی برای این عزیزان داریم تا موسیقی بومی مازندران را زنده نگه دارند؟
- «وَچه هیچموقع پیِر نَئونه». ما نوازندگان جدید خوبی داریم اما کسانی مثل اصغر کتولی، قدر کتولی، تقی اُتولی و ...هرگز تکرار نمیشوند. کمانچۀ تقی اُتولی پیش من است. ساز باقی است اما حتی فرزندانِ او هم شبیه به او نمینوازند.
- پدرتان نظام بیشتر از چه زمانی به اوج خودش رسید؟
- پدرم وقتی در مورد حضرت محمد خواند اسمش همه جا پخش شد: «اول عاشِق گِنه حمدِ خِدا ره/ دوم نام محمد مصطفی رِه...». هرکس علی رِه وَنگ هِدا جِواب بَیته.. (هرکس به بزرگان دین اقتدا کرد موفق شد). نظام هم بعد از خواندنِ آن قطعه اسمش روی زبانها افتاد.
مهدیه کیهانی