ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
تایید رمز عبور *
بخاطر بسپار

ایجاد حساب کاربری

فیلدهای مشخص شده با ستاره (*) الزامی است.
نام *
نام کاربری *
تایید رمز عبور *
تایید رمز عبور *
ایمیل *
تایید ایمیل *
کد امنیتی *
تازه سازی کد امنیتی

22

ورف سماء

کد ایرانسل:3313270

کد همراه اول:

کد رایتل:

وطن

کد ایرانسل:3313271

کد همراه اول:35493

کد رایتل:

 

روجا

کد ایرانسل:

کد همراه اول:

کد رایتل:

 

لالایی

کد ایرانسل:3313273

کد همراه اول:35495

کد رایتل:

 

نازنین

کد ایرانسل:3313274

کد همراه اول:35496

کد رایتل:

 

آهومونا

کد ایرانسل:3313275

کد همراه اول:35497

کد رایتل:

 

بسوته دل

کد ایرانسل:3313276

کد همراه اول:35498

کد رایتل:

 

بهار وارش ، ماه و ستاره

کد ایرانسل:3313277

کد همراه اول:

کد رایتل:

 

آهوی خسته

کد ایرانسل:3313278

کد همراه اول:35499

کد رایتل:

 

بیکلام

کد ایرانسل:

کد همراه اول:35500

کد رایتل:

 

امیر پازواری معروف به شیخ‌العجم و امیرالشعرا از شاعران مازندرانی دوران حکومت صفویان است که به زبان مازندرانی شعر می‌سروده است. یکی از روایاتی که درمورد اوست این مطلب است که او پس از تصرف مازندران به دست شاه عباس صفوی به وی پیوست و از شاه القابی دریافت کرد.
پس از مرگ شاه عباس او به پازوار بازگشت و تا آخر عمر در آنجا زیست؛ روایتی نیز نقل می‌کند که وی از ملک‌الشعرای دربار خیرالنساء بیگم مادر شاه‌عباس بوده و در پیش از جلوس شاه‌عباس نیز در دربار صفویه نقش برجسته‌ای داشته.

امیر پازواری یکی از شاعران پرآوازه ی شمال ایران , شاعری از مردم پازوار ” قریه ای به بابلسر استان مازندران ” است.

شعرهای امیر مازندرانی ” امیر پازواری ” به زبان طبری و دیوان وی در پطرزبورغ ” لنین گراد ” بطبع رسیده است.امیرپازواری , مشهورترین شاعر و عارف نامی طبرستان ” مازندران ” است و شهرت كسی در تاریخ ادبیّات مازندران به پای او نمی‌ رسد.

وی شاعری است مردمی و دوست داشتنی بوده كه همه ی توده‌های مردم, نامش را با ” آواز امیری ” می‌شناسند و این آواز, یكی از مهم‌ترین آوازهای مازندارنی است كه در سرتاسر این خطه از غرب گرفته تا شرق می‌خوانند.سبک امیری بسیار معروف است.

امیر مازندرانی بزرگترین شاعر طبری‌ سرا در تاریخ ادبیّات مازندران است كه اشعارش از جمله معدود آثار باقی‌ مانده از قرون گذشته است كه با خط و زبان طبری سروده و نوشته گردید, بر جای مانده است.

تذكره‌ نویسان, او را ” شیخ العجم مازندران ” لقب دادند و دیوانش را ” كنزالاسرار ” نامیدند ؛ یعنی, گنجینه رازهای مردم طبرستان “.

اشعار وی آن چنان در دل مردم طبرستان نفوذ كرد و روحی تازه در آن‌ ها دمید كه حتی نیما یوشیج ” پدر شهر نو فارسی ” (1274 ـ 1338 ه. ش ) به تأثیر از امیر, امیری‌ های تازه سرود.

” مجموعه اشعار نیما ” دیوان طبری , روجا , سیروس طاهباز ص 86 )

هیچ شاعر طبری سرا به اندازه امیر در نزد مردم با ستایش همگانی رو به رو نشده است و نیز سینه مردم, گنجینه اشعار اوست.

از دامنه كوه‌ ها گرفته تا قلب جنگل و تا روستاهای دوردست و سواحل دریای خزر و از چوپانان و گالش‌ ها گرفته تا كشاورزان و کسبه و تاجران و معلمان و دانشجویان و استادان, همه و همه, اشعار امیری را با افتخار زیر لب زمزمه می‌كنند.

و هر یک او را از آن خود می‌دانند, و اشعارش را مطابق دل و خواسته‌ هایشان تفسیر می‌كنند.

مثل شعر ” حیدربابا ” در نزد آذری‌ها

امیر پازواری پیوند میان توده مردم با فرهنگ است ؛ سمبل عشق و خاطرات است ؛ رمز آشنایی اقوام و طوایف ساحل‌ نشین تا كوه‌ نشین است. امیر مازندرانی تنها برای مازندرانی ها و طبری ها نیست مربوط به تیره و نژاد خاصی نیست, شاعر دلسوخته ی روزگاران مازندران است, اشعارش, ناله ستمدیدگان است ؛ درد دل رعیّت است و موج خروشان دریاست ؛ باران ملایم بهاری بر چمن سبز دل داغدیده‌ شان است.

امیر, شاعر طبیعت است. او, زندگی مردم را در آیینه شعرش می‌تاباند. هیچ شاعری به اندازه ی او با اقبال عمومی رو به رو نشده است, مثل حافظ , حلقه اتصال گذشته و حال است و همچون مولوی , بیانگر شور درون و همچون فردوسی , فریاد كننده عصر ستم و احیاكننده زبان است.

با این وصف, از حال و روزگار امیر اطلاعات چندانی نداریم و از زمان و دوره زندگی او ‌خبری ..

تذكره‌ نویسان و تاریخ نگاران هم‌ عصر وی از نوشتن واقعه ی زندگی امیر پازواری غافل مانده‌اند و مهر سكوت بر لب زده‌اند, طبیعی است كه وقتی تذكره نویسان از نوشتن واقعه‌ای فرو بمانند و مركب قلمشان از حركت ساقط گردد, افسانه آغاز می‌گردد.

زندگی این شاعر بزرگ نیز مثل دیگر شعرای بزرگ پارسی‌ گو از جمله رودكی, فردوسی و حافظ .. با افسانه‌ های درآمیخته است. بنابراین درباره س دوره ی زندگی او و زادگاهش, پژوهشگران و نویسندگان متأخّر مطالب زیادی را نوشته‌ اند كه در ذیل نمونه‌هایی از آن را نقل می‌كنیم.

قدیمی‌ ترین تذكره‌ای كه از امیر نام می‌برد, تذكره ریاض العارفین اثر رضا قلی‌ خان هدایت است كه در سال ( 1264-1250 هـ. ش ) تدوین شد رضا قلی‌ خان می‌ نویسد : ” امیر مازندرانی از مجاذب عاشقان و از قدمای صادقان كه اعراب] وی را شیخ العجم می‌نامند.

دیوانش را همه رباعی و رباعیاتش به لفظ پهلوی است و مزارش در دارالمرز مشهور و این رباعی از آن مشهور است : ” تذكره ریاض العارفین اثر رضاقلی‌ خان هدایت ص 44 ”

كُنت كنزاً گِرِه ره مِن بوشامه

واجب الوجود علَّم الاسمائمه

خمیر كرده آب چهل صبائمه

ارزان مفروش در گرانبهائمه

ترجمه : من گِرة كُنت كنزاً را گشودم ” به معرفت رسیدم ” در چهل صباح , وجودم سرشته گردید .. من از سوی خدا معلم اسماء الهی هستم و مثل در گران مایه با ارزشم, پس مرا دست كم نگیر.

و نیز مرحوم سعید نفیسی احتمال می‌دهد كه امیر در پایان ” قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری زیسته باشد ” ( تاریخ نظم و نثر در ایران, نفیسی جلد اول ص 240 ) و هم‌ چنین عباس شایان, او را شاعر دوره امیرتیمور گوركانی در قرن نهم می‌داند.

( كتاب مازندران, عبّاس شایان, ص 283 )

و آقای دكتر منوچهر ستوده, او را شاعر قرن دهم و یازدهم هجری می‌داند ( در شناخت مازندران, فرهنگ‌ خانه, ص 211 )

همانطوری كه ملاحظه فرمودید در بین نویسندگان و پژوهشگران درباره دوره ی زندگی امیر پازواری , اختلاف نظر وجود دارد.

دوره ی زندگی او را از قرن نهم تا دوازدهم بیان فرموده‌اند.

بنابراین قضاوت قطعی درباره ی روزگار زندگی شاعر, دشوار است.

وی كه از موسسه امپراتوری جغرافیا واقع در قفقاز به مازندران سفر كرده و در ضمن انجام مأموریتش كه در كنسول گیلان مسئوولیت داشت, به علت علاقه و اشتیاق به زبان‌ های محلی و بومی سواحل دریای خزر مخصوصاً زبان طبرستان كه این میل عالی را از راه اشعار مازندرانی كه در كتاب‌ های تاریخی از جمله تاریخ ابن اسفندیار و قابوس نامه ی عنصر المعالی ( دو بیت شعر به زبان تبری در آغاز كتاب آمده )‌ ( قابوس‌ نامه به كوشش دكتر غلام‌حسین یوسفی, ص 98 ) و نیز كتاب ظهیرالدین مرعشی آمده‌اند, فهم آن برای ایشان (درن) خالی از اشكال نبود.

از این رو بر آن شد تا با تحقیق و پژوهش, خود را تسلی دهد, اما به علت پراكندگی جغرافیایی مناطق سواحل خزری و گویش‌ های مختلف كه در زبان تبری وجود داشت, تصمیم گرفت كه این زبان را فراگیرد.

به این خاطر ولایت به ولایت گشت و با جدیت تمام و تلاش فراوان, این زبان را فراگرفت و خود در این باره می‌نویسد : ” در هر جایی كه از عبارت و اشعار و حكایات و غیره به لغت آن ولایت بود, اطلاعی بر آن یافته بعد از سنسیخ و تالیف اكثر آن به سن‌ پطرز بورغ مراجعت نمودم و بعد از آن نیز یک مجموعه از اشعار كه بواسطت سعی و اهتمام عالی جاه مجدت همراه گوسف ( V. Gussev ) كنسول دولت بهیه روسیه در مازندران است, تألیف شده بود, به دست آمده ؛ لیكن كسی نیست مگر آن كه در جایی ورقی از آن دیوان در صفحه سینه خود ضبط كرده در وقت ضرورت می‌خواند.

” كنزالاسرار مازندرانی , جلد دوم , مقدمه , ص 18-17 ”

سپس دارن تمامی همكارانی كه او را در جمع‌ آوری اشعار و ترجمه آن كمک كردند, ذكر كرده است.

1. كنسول روس در استرآباد, گوسف ” V. Gussev ” مجموعه‌ای از اشعار را برای درن فرستاد.

2. آغا محمدصادق بارفروش از اهالی بارفروش ” بابل “.

3. دتیل, پروفسور دانشگاه پطرز بورگ.

4. میرزامحمد شفیع مازندرانی , كه بیشترین همكاری را در جمع‌ آوری اشعار و ترجمه مساعدت كرد.

دُرن در كنسولگری ایران با او آشنا گردید, چون وی از اهالی بارفروش بود و زبان این منطقه را خوب می‌دانست, در تدوین و ترتیب اشعار, او را كمك كرد.

البته در ترجمه ایشان, اشكالاتی وارد است كه آقای دكتر ستوده در مقدمه دیوان , جلد اوّل بدان اشاره كرده است, نیز نگارنده این مقاله بر آن شد تا آن را اصلاح نماید.

دارن, تمام تلاشش را برای جمع‌ آوری اشعار امیر صرف كرد ؛ امّا از این كه او در جمع‌ آوری اطلاعات و اخباری كه مربوط به زندگی امیر و زادگاه وی و دوره زندگی شاعر مطالبی جمع‌ آوری نموده و یا این كه غافل مانده, اثری نیست.

دیگر این كه جلد دوم دیوان كنزالاسرار, از صفحه 276 تا صفحه 488, افتادگی متن دارد.

شاید این قسمت كه از متن اشعار افتاده, حاوی مطالبی باشد كه زندگی امیر را روشن‌تر سازد, از این رو جای آن دارد كه پژوهشگران مشتاق به كتابخانه سن پطرزبورغ مراجعه نمایند و از كیفیت چاپ اثر فوق, اطّلاعاتی را كسب نمایند.

در مقدمه دیوان امیر پازواری از زادگاه و زمان زندگی وی مطلبی دریافت نمی‌گردد.

درباره دوره زندگی شاعر نظر پژوهشگران را در سطور بالا ذكر كرده‌ایم ؛ اما درباره ی زادگاه وی باید گفت كه اگر به اشعار امیر مراجعه كنیم, در می‌ یابیم كه وی در اشعارش , دشت پازوار و امیركلا را توصیف نموده و گشت و گذار در آن منطقه را زیبا می‌داند.

اینک اشعاری كه در توصیف پازوار امیركلاست , نقل می‌گردد.

امیر گِنِه دشتِ پازوار خُجیره

گشت پازوار رو در بهار خُجیره

ترجمه: امیر می‌گوید: دشت پازوار چه خوب است به ویژه هنگام بهار, گشت و گذار در آن چه زیباست. ( كنزالاسرار مازندرانی, جلد اوّل, به اهتمام درن, ص 130 )

مِرِه كَل امیر گِنِنِه پازوار

بَلُو دَست أئیتِ مَرز گیرمِه تِیمِه‌جار

ترجمه اهل پازوار مرا كل امیر می‌ گویند كه بیلچه به دست گرفتم و در حال مرز گرفتن خزانه‌ ی نشا هستم. (كنزالاسرار مازندرانی, به اهتمام درن, جلد اول, ص 130)

پژوهشگران و محققان به اتفاق زیستگاه امیر را ” پازوار ” دانسته‌ اند كه هنوز اخلاف او در پازوار زندگی می‌كنند, حتی كسانی در پازوار هستند خود را از اخلاف او می‌دانند و معتقدند كه شهر امیركلا به مناسبت نام امیر پازواری است. وی در توصیف امیركلاه سروده :

امیركلاهِ او چِه چائی دارنه

امیرِ دِترِ گردن صُراحی دارنه

ترجمه : آبِ امیركلا چه سرد و خنک است و در گردن دختران امیركلا, ظرف آب آویزان است. ( به كنزالاسرار مازندرانی, به اهتمام درن, جلد اول, ص 130)

قسمت اعظم اشعار امیر در توصیف زیبایی دلداده‌اش, گوهر, است و به گفتگوی این دو عاشق و معشوق می‌ پردازد.

دو عاشقی كه هرگز به هم نرسیدند و در آتش فراق سوختند.

این بخش از اشعار, آه و ناله ی جانسوز امیر در فراق گوهر است و از سرنوشت و تقدیر می‌نالد.

وی در این مجموعه, خود را به مجنون و فرهاد و شیخ‌ صنعان و نیز گوهر را به لیلی‌ و شیرین مقایسه كرد و اینک نمونه‌ اشعار او ..

اون وقت اگر مجنون، لیلیِ عشق داشت بی

فرهاد، گلنك ره دوش هَنیاو داشت بی

اون‌ وقت كه‌هیچ كس، مِهرره به‌ دل نكاشت بی

اسا امیر، مِهرِ گوهر، دل دكاشت بی

آخِر داغِ شیرین، جان ره شِه گذاشت بی

تِنِه دو گل و یاسمن، بو نداشت بی

(كنزالاسرار، ج 2، به اهتمام درن، ص 270)

ترجمه : اگر آن وقت مجنون به لیلی عشق ورزید اكنون امیر عشق گوهر را به دل گرفت. ( امیر, مثل مجنون عاشق شد)

فرهاد گلنک را بر دوش گذاشت, آخر داغ شیرین بر دلش مانده, جان داد.

آن زمانی كه هیچ كس, بذر مهرت را در دل نكاشته بود, دو طرف چهره‌ ات مثل گل سرخ و یاسمن خوشبو نبود, من, عاشق تو شدم.

خلاصه این كه امیر و گوهر , سمبل عاشق و معشوق هستند.

در نزد مردم طبرستان , افسانه‌ هایی درباره عشق‌ امیر به گوهر وجود دارد كه درن در صفحه 123 تا 129 دیوان با عنوان ” من كلام امیر پازواری ” آورده و هم‌چنین در مقاله خانم گیتی شكری آمده, نقل می‌گردد.

” امیر چوپانی بوده كه در خدمت اربابش كار می‌كرده است, دل امیر در گرو مهر گوهر, دختر ارباب است.

گوهر را نیز به او تمایل بوده است, روزی سواری به امیر می‌رسد و از او می‌ خواهد كه از جالیز برایش خربزه بیاورد.

امیر تعجب می‌كند ؛ زیرا زمان رسیدن خربزه نبود, به اصرار سوار, وارد باغ می‌شود.

خربزه‌ های فراوانی می‌بیند و باغ را چون بهشت می‌یابد, با حیرت خربزه‌ای برای سوار می‌آورد, سوار, خربزه را می‌ شكافد و پاره‌ای از آن را به امیر می‌بخشد, سوار می‌رود.

امیر به باغ بازمی‌گردد, باغ را به رونق چند لحظه پیش نمی‌بیند, در این هنگام گوهر سر می‌ رسد و امیر نیمی از پاره خربزه را به او می‌دهد, هر دو با خوردن خربزه شروع به شعر گفتن می‌ كنند و در می‌یابند كه آن سوار علی (ع) بوده است.

امیر به دنبال سوار روانه می‌شود, سوار را در حال عبور از رودخانه‌ای, می‌ بیند كه به جای آب, آتش در آن روان است و او را از عبور در آن رودخانه بازمی‌دارد.

امیر از رودخانه آتش می‌گذرد و به پابوسی سوار مشرف می‌گردد و در معرفت به رویش گشوده می‌شود و چون نام یار و معشوقش گوهر بوده است, معشوق حقیقی خویش را نیز به این نام می‌خواند.

( ر. ک . در شناخت مازندران , فرهنگ خانه , ص 232 )

دارالمرز شامل گیلان و مازندران است حدوداً 2000 كیلومتر از این منطقه را شامل می‌ شود.

توضیحاتی بیشتر از نویسنده ای دیگر :

امیر پازواری مشهور به امیر مازندرانی , شیخ العجم و امیرالشعرا , از شاعران تبری‌ سرای مازندران بود.

نام و زندگی وی در پرده ابهام مانده است, از سروده های منسوب به وی می توان گفت كه از مردم شیعی روستای پازوار بارفروش ” بابل ” بود و معشوقه ای بنام گوهر داشت.

شماری از منابع درباره زندگی, آغاز شاعری و عرفان امیر چندان به خطا رفته اند كه به افسانه مانند است.

برخی نام وی را شیخ محمد پازواری و برادرانش را كریم و رحیم دانسته اندو نوشته اند كه در زمان حكومت محمد صفوی ” ؟ – ق ” در پازوار به دنیا آمد و پس از برانداختن فرمانروایان محلی و تصرف مازندران بدست شاه عباس صفوی به وی پیوست.

امیر از آن پس با شاه بود و از شاه لقب شیخ العجم و امیرالشعرا گرفت, پس از مرگ شاه عباس ” 1038 ” وی به بوكلای پازوار بازگشت و در همانجا درگذشت و در كنار برادرانش به خاک سپرده شد.

شماری از منابع گمان می دادند كه امیر از سادات مرعشی پازواری بود, دائرة المعارف تشیع وی را از شاعران پایانی سده نهم و اوایل سده دهم هجری آورده است.

همین منبع وی را معاصر امیر تیمور گورگانی ” 807 ” دانسته اند و آورده اند كه تیمور از سر خشم وی را به هند تبعید كرد و پس از چندی بخشید و روستای پازوار را به او سپرد.

همین كتاب به خطا امیر پازواری و امیر ساروی ” مازندرانی ” را به یک تن دانسته است.

و یادآور می شود كه تاكنون در هیچ یک از متون سده هشتم تا دوازدهم هجری از وی یاد نشده است.

نخستین بار الكساندر شود زكو / خودزكو , ایرانشناس لهستانی ” 1806 , 1881 م ” , در 1842 م , چند سروده منسوب به امیر را به چاپ رساند و از وی به نام شیخ العجم امیر پازواری یاد كرد.

پس از آن بر نهار دورن ” 1805 , 1881 ” به دستیاری میرزا محمد شفیع بارفروشی دیوان منسوب به امیر را به نام كنزالاسرار مازندرانی در سن پترزبورگ به چاپ رساند.

نخستین بار در ایران رضاقلی هدایت ” 1218 , 1288 ” در فرهنگ انجمن آرای ناصری و تذكره ریاض العارفین ” نگارش 1260 ” از او یاد كرده است.

خصوصیات شعری امیر پازواری :

اشعار امیر بیشتر دو بیتی و با عبارت ” امیر گته ” آغاز می شود و اعظم بخش های آن به صورت سوال و جواب شعری ” مناظره ” مطرح شده است.

تعدادی از اشعار امیر به صورت چیستان مطرح شده كه هردو صورت شعری امیر و تک بیتی های وی از حلاوت و عواطف خاصی برخوردار است و اكثر شعرهای امیر در جهت عشق و علاقه وی به شیعیان حضرت علی (ع) و معشوقه‌اش ” گوهر ” سروده كه همگی دارای محتویات ارزشمند عرفانی , اخلاقی و ارزشهای دینی است.

تپه است كه این زمان را تا هزراه‌ های قبل از میلاد به عقب می‌ برد.

در سراسر دوران حكومت بعد از هخامنشیان از حمله اسكندر تا جنگهای اقوام ساكن مازندران با پادشاهان اشكانی ونیز در حوادث دوران ساسانیان و خصوصا پس از قدرت گرفتن مكتب الهی اسلام و آغاز دوران صفاریان , آل‌ بویه , غزنویان و سلجوقیان و تاخت و تاز سپاه ویرانگر مغول و دوران حاكمیت مرعشیان و سپس انقراض آنان با لشكركشی تیمورلنگ و سپس طلوع ستاره قدرت شاه عباس و سركوبی خوانین و حكام محلی و از بین بردن آخرین وارث بلافصل ساسانیان در مازندران كه بیش از هزار سال در منطقه حكمفرمایی داشتند, این منطقه یكی از كانونهای كشاكش و حوادث بوده است.