در حدود سال 1005 هجری پسری از اعیان طایفه امل را به مکتب می سپارند. پس از چندی در همان مکتب خانه عاشق دختری به نام زهره می شود که هم شاگردیش بود. پس از مدتی بین آن دو مراوده و دوستی برقرار می گردد. از آنجایی که با هم همسایه بودند طالب هر روز از دیوار خانه اش بالا می رفت، و زهره هم به بهانه یافتن چیزی کنار پنجره می امد و این دو با هم دیدار میکردند
از طرفی در مکتب خانه هم وقتی در نبود «ملا قربان» جانشین او «مشهدی علی مردان» اداره مکتب را به عهده میگرفت.طالب و زهره از فرصت استفاده نموده در کنار هم می نشستند و به این احساس عاشقانه ادامه می دادند در ایم دلدادگی بود که طالب گردن بند موروثی مادرش را به یادگار به زهره می دهد.
طولی نکشید که ماجرای عشق آن ها برملا شد و زهره عاقل به طالب هشدار می دهد که تا دیر نشده به خواستگاریش بیاید چرا که برای او خواستگار دیگری به نام «قادر» پیدا شده است در این بین نامادری طالب بهانه می آورد و و می خواهد خواهرزاده اش را به طالب بدهد. این نامادری او را به بهانه ای به گالشی میفرستد بهد از کشمکش زیاد طالب به خواستگاری زهره طالب می رود اما قادر راه را بر او می بندد.برادر زهره هم با تبر زین طالب را مجروح می کند زهره که بعدا متوجه می شود سخت ناراحت شده و به صورت درویشی در می آید و از حالت طالب خبر می گیرد. بالاخره در میابد طالب از مرگ نجات یافت.
از طرف دیگر نامادری زهره هم که مرتب از خواستگار زهره یعنی قادر پول و هدایا می گیرد برای دور کردن طالب از زهره در ماهی آزادی که طالب برای زهره صید کرد و هدیه آورده بود داروی بیهوشی ریخته به دست زهره می دهد زهره که ازین ماجرا بی خبر است این غذا را به طالب می دهد و او هم با خوردن آن بی هوش شده و برای مدتی عقلش را از دست داد طالب که فکر می کرد طالب دانسته دست به چنین کاری زده او را به بی وفایی و خیانت متهم کرده، با ناراحتی از آمل گریخته، به کاشان می رود اما زهره بی قرار هرچه مویه می کند و می گردد او را نمیابد و وقتی می فهمد طالب به شهری دور دست رفته است با گردنبندی که از او به یادگار گرفته بود خود را خفه می کند تا بمیرد که در این کار موفق نمیشود زهنره پس از نجات از مرگ ازدواج می کند.
طالب که به هند رفته و در آنجا به به افتخار رسیده در سال 1036 در میگذرد وقتی خبر مرگ او به زهره می رسد از فراغ و مرگ طالب آشفته شده کنار رودخانه ای میرود و از ماهی سراغ طالب را میگیرد چرا که قبلا چند بار طالب و زهره به آنجا رفته بودند زهره که در عالم خیال و رویا و یاد دوران گذشته با ماهیان صحبت میکند و دیگر به خانه برنمی گردد و ناپدید میشود