ممزمون عیاری صاحبنام و مورد علاقهی اهالی شرق مازندران بود كه در مبارزههای نابرابر جان باخت و سوت به جا مانده از او، مربوط به اوایل پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار است.
ممزمون عاشق دختر حاجيخانآقا، حاکم گلوگاه ميشود اما پدر دختر، مخالف وصلت است و چون خود نميتواند در برابر دو برادرِ پهلوان کاري از پيش ببرد
و از طرفي دخترش نيز شبانه با ممزمون فرار کرده و به خانهی او ميرود، به ناچار از ناصرالدين شاه تقاضاي کمک ميکند. شاه قجر، فرستاده اعزام ميکند اما او نيز کاري از پيش نميبرد و در نهايت، با حيلهگري حاجيخانآقا، پهلوان ممزمون از پاي درميآيد.